نمایش شیطان باید ادامه بیابد (1)
لندن، سال 2005 میلادی. ظاهراً هیچ خبر عجیب و غریبی در کار نبود. نظامیهای انگلیسی، هنوز در عراق و افغانستان حضور داشتند و میکُشتند و کُشته میشدند. تیمهای فوتبال چلسی، منچستر، آرسنال و لیورپول، به رقابت
نویسنده: محمدرضا اعتمادی شاهرودی
لندن، سال 2005 میلادی. ظاهراً هیچ خبر عجیب و غریبی در کار نبود. نظامیهای انگلیسی، هنوز در عراق و افغانستان حضور داشتند و میکُشتند و کُشته میشدند. تیمهای فوتبال چلسی، منچستر، آرسنال و لیورپول، به رقابت همیشگی شان ادامه میدادند. هفته مُد لندن برگزار میشد و بسیاری از برندهای معروف دنیا، جدیدترین طرحهایشان را ارائه میدادند.
امّا ماجرا، چیز دیگری بود. دو نوجوان انگلیسی به نام استنلی(17 ساله) و آلن (18 ساله) که بیشتر وقت خود را به تماشای فیلمهای ترسناک و پورنو میگذراندند و به موسیقی متال گوش میدادند، یک دوربین فیلمبرداری اچ دی خریدند. تا اینجا هم ماجرا، عجیب و غریب نبود.
در همسایگی استنلی و آلن، دختری به نام جنی (16 ساله) زندگی میکرد که ظاهراً محبوب هر دو نوجوان بود، ولی همان طور که معمول این جور ماجراهاست، علاقهای به این دو پسر که خودشان را به شیوههای عجیب و غریبی میآراستند، نداشت. باز هم تا اینجا، ماجرای عجیب و غریبی نبود.
همه چیز از آن دوشنبه لعنتی شروع و تمام شد.
استنلی و آلن در یک اقدام سریع، جنی را میدزدند و به زیرزمین خانه آلن انتقال میدهند. دست و پای جنی را میبندند و او را با تازیانه چرمی، به شدّت میزنند. بعد هم هر دو به او تجاوز میکنند. طبیعتاً بعدش هم او را با ضربات چاقو میکُشند و قطعه قطعه میکنند. بدن تکّه تکّه شدهی جنی را در دو چمدان جا میدهند و در یک رودخانه خارج لندن میاندازند. البته یادشان نمیرود که همه این ماجراها را هم با دوربین فیلمبرداریشان، ضبط کنند.
سه ماه بعد، تحقیقات پلیس لندن، رَدّپای دو نوجوان را در قتل جنی پیدا کرد. فیلمی که آن دو نوجوان برداشته بودند، به بیرون راه یافت و هر دو نوجوان، خود را در مقابل افکار عمومی انگلیسی یافتند. در تحقیقات پلیس در مورد انگیزه استنلی و آلن، اینگونه بیان شد که آنها برای اینکه بتوانند به یک گروه و فرقه زیرزمینی شیطانی راه پیدا کنند، باید فیلمی تهیه میکردند و علاقه خود به کشتن و خون را نشان میدادند. شعار آن فرقه این بود: «زندگی بدون جنایت و خونریزی را دوست نداریم».
امروزه بیشتر از دیروز، فیلمهایی با مضامین شیطانی و شیطان پرستی ساخته میشود. این یعنی تمایل مخاطبان، برای دیدن شیطان و شیطان پرستان. در این بخش ما قصد داریم که آن شیاطین و شیطان پرستان را از پرده سینما، بیرون بکشیم.
گروههای شیطان پرستِ متال، هر روز برای بیشتر مطرح شدن، کلیپهای گرانقیمتی میسازند که در آن کلیپها، به هر کار عجیب و غریبی که فکر کنید، دست میزنند. از میان این گروهها، میتوان به گروه «دیمو بورگر»(1) اشاره کرد که کلیپهای تصویری شان، بسیار با کیفیّت ساخته و عرضه میشوند. در کلیپهای این گروه، از اهانت به «انجیل» و پاره کردن آن گرفته، تا کُشتن حیوانات و شلاق زدن زنان، دیده میشود.
به علّت استقبال از این کلیپهای تصویری که مرتّب از شبکههای کابلی و ماهوارهای مخصوص موسیقی متال و راک پخش میشود، بسیاری از گروهها، قراردادهای زیادی را با شرکتهای ساخت کلیپهای تصویری میبندند و سعی میکنند کلیپهای جذّابتر و ترسناکتری روانه بازار کنند.
امّا یادتان باشد که- مثلاً در مورد لیلیت و فواحش مقدّس- پورنوگرافی باستانی، به منزله اشاعه گناه و فحشا شناخته نمیشد؛ حتّی در بعضی از موارد، به نوعی پرستش به حساب میآمد. ولی در دوران مدرن، به نیّت اشاعه گناه و فحشا، پورنوگرافی را ترویج میکنند و از این کار هم کاملاً راضی به نظر میرسند.
فیلمهای پورنوگرافی جز آنکه باعث برهم زدن قوانین اخلاقی میشوند، امنیّت روانی و ذهنی را هم نابود میکنند. روابط جنسی در این فیلمها از حد نیاز جنسی- که مسئلهای طبیعی است- خارج میشود و به شهوتِ سیری ناپذیر تبدیل میشود. حتماً میدانید که شهوت، هرگز سیر نمیشود و همیشه باید با چیز تازهای روبه رو شود. به همین دلیل این فیلمها، سرشار از ابداعات تکان دهنده هستند؛ یعنی هر نوع رابطهای که بتوانید تصوّر کنید، حتّی رابطه جنسی با حیوانات که اتفاقاً بسیار هم طرفدار دارد.
به قول پُل شریدر(2): «مهم نیست واقعاً فیلمهای اسناف ساخته میشوند یا نه، مهم این است که همه فکر کنند واقعاً ساخته میشوند».
نکته این است که این فیلمها، واقعاً ساخته میشوند. فیلمهای اسناف، ادعای واقعی و مستند بودن میکنند. حتّی عدّهای از کسانی که در این گرایش فعالیت میکنند، آن را به عنوان هنری قابل ستایش، مطرح میکنند؛ در این فیلمها که- حداقل بنا بر ادعا- به صورت مستند فیلمبرداری میشود، یک زن یا چند زن را شکنجه میکنند. بعد هم آنقدر به او تجاوز میکنند تا بمیرد. گرچه سازندگان این فیلمها، معمولاً تجربههای جدیدی برای کُشتن، شکنجه دادن و تجاوز پیدا میکنند. بنابراین از نظر تنوع، هیچ کدام از این فیلمها، به دیگری شباهت ندارند.
البته در این نوع فیلمها هم کپی تقلبی وجود دارد. عدّهای هم این فیلمها را فقط به صورت مستند میسازند و از بازیگرانی برای بازی در آن فیلمها استفاده میکنند.
جوئل شوماخر در سال 1997 میلادی، فیلمی به نام «هشت میلی متر» با بازی نیکلاس کیج ساخت که ورود به دنیای همین فیلمها و اسرارِ پشت پرده آن بود.
امّا واقعیت این است که اسرارِ پشت پرده این فیلمها، بسیار وحشتناکتر از آن چیزی است که در هشت میلی متر بگنجد. بسیاری از قاچاقچیان انسان که زنان و کودکان آسیای شرقی را به بردگی میگیرند و به غرب متمدن (!) میآورند، در این کار بسیار فعّالاند؛ زنان و کودکانی که برای چند دلار ناچیز، فروخته میشوند تا در فیلمهای مستند کسانی که این کار را نوعی هنر میدانند، تکّه تکّه شوند و میدانید چه چیزی اینجا جالب است؟ اینکه این مسئله هیچ اهمیّتی برای کشورهای کمونیستی و حتّی «پلیس لس آنجلس» یا «اف بی آی» ندارد.
بنابراین در این حیطه، حتّی با فیلمهایی که آنتوان لاوی هم تهیه و بازی کرده است، کاری نداریم. بلکه به سراغ مهمترین پروژههای سینمایی درباره شیطان و شیطان پرستی میرویم و با گزینش نمونهای، سعی میکنیم که آنها را مورد بررسی قرار دهیم: آثاری که در این حیطه معرفی و بررسی میشوند، شامل: «جن گیر»، «طالعِ نحس»، «پایان روزها»، «وکیل مدافع شیطان» و «کنستانتین» میشوند.
حالا بیایید برای اولین بار، به سراغ ترسناکترین فیلم تاریخ سینما برویم. چراغها را خاموش و صدای تلویزیون را زیاد کنید. از دیدن «جن گیر»، لذّت ببرید، فقط مراقب باشید، شاید نتوانید تا انتهای فیلم، دوام آورید.
«جن گیر»، به سال 1973 میلادی توسط ویلیام فرد کین ساخته شد؛ کارگردانی که در کارنامه حرفهای خود جز «جن گیر»، فیلم «رابط فرانسوی» را هم دارد که یکی از فیلمهای نمونه در دهه 70 بود.
فیلم بر اساس داستانی از ویلیام پیتر بلاتی ساخته شد. خودِ ویلیام، فیلمنامه را بر اساس اقتباسی از داستان خودش نوشت. بازیگران فیلم، شامل این افراد بودند: الن برنستاین در نقش «کریس مک نیل» که نقش بازیگر معروفی را باز میکرد، جیسون میلر در نقش «پدر کاراس» که نقش کشیشی را بازی میکرد که درگیر تضادهای ایمان و کفر شده بود، ماکس فن سیدو در نقش «پدر مرین» که نقش کشیش سالمندی را بازی میکرد که در جن گیری و مطالعات مربوط به شیطان و شیطان پرستی، بسیار ماهر بود، لیندا بلیر در نقش «رگان» که نقش دختر کریس مک نیل را بازی میکرد؛ همان دختری که جن یا شیطان، در جسماش نفوذ کرده بود.
«جن گیر» در چهلوششمین مراسم اسکار، موفّق به دریافت دو جایزه اسکار در رشتههای بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین صدا شد. هر چند که در سایر رشتهها، نظیر: موسیقی، کارگردانی و بازیگر مرد و زن، سزاوار دریافت جایزه بود.
چیزی که در «جن گیر» بیش از هر چیزی جلبِ توجه میکند، صرف وحشت از دیدن تصاویر هراس انگیز نیست، بلکه تزریق یک فکر و ایده شیطانی است: اینکه شیطان میتواند در کنار شما یا حتّی درون شما نشسته باشد در حالی که شما اصلاً متوجه نیستید. از همین جا، قدرت و اثرگذاری این فیلم آشکار میشود.
پدر مرین در شمال عراق، در حال حفاری است، این حفاریها در شمال عراق و فلسطین- یا شرق که برای غرب، یادآور تمدّن بابل و بین النهرین است- یکی از نکات کلیدی در اکثر فیلمهای شیطانی و شیطان پرستی است. چنانچه در «طالع نحس» [که در ادامه به آن پرداخته میشود] نیز این مسئله کاملاً مشهود است.
این یک برنامه کلّی در صنعت فیلمسازی است که همیشه باید دشمنی وجود داشته باشد که شما بتوانید قهرمانتان را در مقابل آن قرار دهید. اگر دشمنی وجود نداشته باشد، قهرمان آمریکایی نمیتواند از راه بیاید و همه چیز را مرتب کند. در فیلمهای شیطانی و شیطان پرستی، همیشه تهدید و دشمن، از سمتِ اسلام سَر بلند میکند.
اکثر این دشمن سازی به صورت نمادسازیهای شرطی شده جلو میرود؛ یعنی در یک فرآیند کلّی، مخاطب و بیننده نسبت به صداها، تصاویر، نمادها و اشکالی شرطی میشود. برای نمونه، هرگاه در فیلمهای آمریکایی- از نوع ضدّاسلامی- بخواهد اتفاق بد و وحشتناکی روی دهد، دقیقاً مصادف میشود با پخش صدای اذان. یا اگر در سکانسی از فیلم، تروریستها- که بیشتر مسلمان هستند- در حال شکنجه چند بیگناه آمریکایی سفیدپوستاند، به طور حتم، در پس زمینه میتوانید انتظار دیدن تصاویر نامِ «الله» یا «محمد رسول الله» را داشته باشید. شما این فیلمها و این نمادها را صدها بار در فیلمها میبینید، آنقدر که به صورت ناخودآگاه هرگاه که با آنها رو به رو شدید، همان حسهای بد به شما دست میدهد.
پدر مرین در جریان حفاریهای شمال عراق، به مجسمهای از شیطان برمیخورد که شدیداً او را ملتهب و هیجان زده میکند. سکانس رویارویی پدر مرین با مجسمه شیطان، و نوع صداگذاری این صحنه بسیار شنیدنی است. صدای درگیری سگها، صدای جیغهای هراس انگیزی که از دوردستها شنیده میشود و صدای فریادی شیطانی که تا مغز استخوان شما را میلرزاند.
حالا همه چیز به آمریکا برمیگردد. در اینجا تقابل بین فضایی که در یک کشور اسلامی دیدهاید- یعنی جایی به شدّت عقب افتاده و پُر از نمادها و تصاویر شیطانی، به آمریکا که خانوادهها در آن زندگی میکنند، به همان شرطی سازی همیشگی برمی گردد- جایی که کریس مک نیل، در حال بازی در یک فیلم است و پدر کاراس بینوا هم در حال تماشای صحنههای فیلمبرداری او، به دنبال زندگی سخت و رنج اور خود میرود. کشیش جوانی که دیدن حتّی چهره رنج کشیدهاش، کافی است تا همه چیز را به شما بگوید. پدر کاراس از یک طرف درگیر تضاد درونی ایمان و کفر است و از طرف دیگر، مادر پیر و مریضی دارد که نمیتواند خرج درمان او را پرداخت کند. این دو شخصیت تا نیمههای فیلم همدیگر را نمیبیند، مگر در سکانس معروف فیلم که کریس در حال قدم زدن در پیاده رو و با همراهی موسیقی شیطانی، پدر کاراس را در حیاط کلیسا میبیند.
پدر کاراس، در یکی از بهترین سکانسهای فیلم به دیدن مادرش که با دستهای بسته روی تخت خوابیده است، میرود. امّا مادرش دیگر نمیخواهد او را ببیند. سکانس کات میشود به سکانسی که پدر کاراس، خشم درونیاش را با ضربههای مشت به کیسه بوکس خالی میکند.
خلاصه، ماجراهای عجیب و غریب خانه کریس، با قتل عجیب و غریبتر کارگردان فیلم کریس ادامه مییابد و سَروکلّه کارآگاه سمجی به نام «کیندرمن» هم پیدا میشود. تغییرات چهره و ظاهر رگان آنقدر زیاد میشود که دیگر کسی نمیتواند به او نزدیک شود. از سوی دیگر، همه پزشکان از او قطع امید میکنند. کریس به توصیه یکی از دوستانش، تصمیم میگیرد که جن گیری را هم امتحان کند و اینجاست که پدر کاراس وارد میشود.
پدر کاراس هنوز نمیتواند قانع شود که شیطان در روح رگان نفوذ کرده است، تا اینکه روی بدن رگان، علائمی به نشانه کمک ظاهر میشود.
پدر کاراس که دیگر قانع شده است، از کلیسا کمک میخواهد و آنها هم پدر مرین را پیشنهاد میدهند. از اینجا به بعد، یکی از نفسگیرترین فصول پایانی در تاریخ سینما شروع میشود که بارها مورد تقلید قرار گرفته است؛ اگر طاقت دیدن صحنههای ترسناک را ندارید، از دیدن این فصل پایانی، منصرف شوید.
زمانی که پدر کاراس دوباره به اتاق برمی گردد، پدر مرین را یخ زده و مُرده در اتاق میبیند و البته رگانی که در حال خندیدن است. پدر کاراس دیگر نمیتواند طاقت بیاورد، رگان را روی زمین میاندازد و شروع میکند به فریاد زدن که: «در جسم من حلول کن». گردنبند دورِ گردن پدر کاراس کنده میشود و شیطان، از جسم ارگان بیرون میآید و در جسم پدر کاراس حلول میکند. امّا پدر کاراس به سرعت متوجّه میشود و خودش را از پنجره اتاق به بیرون پرتاب میکند. جسد خونین پدر کاراس در خیابان میافتد و دختر بچّه بینوا، در آغوش مادرش میگرید.
ویلیام پیتر بلاتی، به این دلیل کتاب را نوشت که میدانست نفوذ افکار شیطانی و شیطان پرستی در دهههای 60 و 70 [فعالیّتهای کلیسای شیطان و شیطان پرستی در همین دو دهه در آمریکا شدّت گرفته بود] بسیار زیاد شده بود و طبیعتاً ایمان و کلیسا، به شدّت مورد تهدید بودند. اتفاقاً کاری که هر دو ویلیام انجام دادند، تا حدّی هم موفق از آب در آمد. بسیاری از کسانی که فیلم را دیده بودند، شبها را تا صبح در کلیسا میماندند و دعا میخواندند.
از سوی دیگر، «جن گیر» یکی از فیلمهای محبوب شیطان پرستان هم هست که مدام آن را نگاه میکنند تا از قدرت خیره کنندهای که شیطان در این فیلم دارد، استفاده کنند و کسی چه میداند، شاید آرزو دارند شیطان، در روح آنها هم حلول کند تا بتوانند حتی برای یک بار به جای او ببینند و سخن بگویند.
«طالع نحس» در سال 1976 میلادی توسط ریچارد دانر ساخته شد. فیلمنامه نویسی که کار نوشتن را بر عهده داشت، دیوید سلتزر بود. در میان بازیگران اصلی فیلم، گریگوری پاک در نقش «رابرت تورن» از همه معروفتر بود.
«طالع نحس» در روز ششم ماه ششم سال (جولای) به نمایش در آمد و این برای سازندگان فیلم بسیار مهم بود؛ زیرا عدد 666، یکی از نشانههای کلیدی فیلم به حساب میآمد؛ همان نشانهای که نشان از تولّد ضدّمسیح میداد؛ نشانهای که رابرت تورن در سَر کودک خود میبیند و متوجّه میشود که او واقعاً پسر شیطان است.
عابدی شاهرودی، محمدرضا؛ (1392)، در محضر تاریکی، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول.
امّا ماجرا، چیز دیگری بود. دو نوجوان انگلیسی به نام استنلی(17 ساله) و آلن (18 ساله) که بیشتر وقت خود را به تماشای فیلمهای ترسناک و پورنو میگذراندند و به موسیقی متال گوش میدادند، یک دوربین فیلمبرداری اچ دی خریدند. تا اینجا هم ماجرا، عجیب و غریب نبود.
در همسایگی استنلی و آلن، دختری به نام جنی (16 ساله) زندگی میکرد که ظاهراً محبوب هر دو نوجوان بود، ولی همان طور که معمول این جور ماجراهاست، علاقهای به این دو پسر که خودشان را به شیوههای عجیب و غریبی میآراستند، نداشت. باز هم تا اینجا، ماجرای عجیب و غریبی نبود.
همه چیز از آن دوشنبه لعنتی شروع و تمام شد.
استنلی و آلن در یک اقدام سریع، جنی را میدزدند و به زیرزمین خانه آلن انتقال میدهند. دست و پای جنی را میبندند و او را با تازیانه چرمی، به شدّت میزنند. بعد هم هر دو به او تجاوز میکنند. طبیعتاً بعدش هم او را با ضربات چاقو میکُشند و قطعه قطعه میکنند. بدن تکّه تکّه شدهی جنی را در دو چمدان جا میدهند و در یک رودخانه خارج لندن میاندازند. البته یادشان نمیرود که همه این ماجراها را هم با دوربین فیلمبرداریشان، ضبط کنند.
سه ماه بعد، تحقیقات پلیس لندن، رَدّپای دو نوجوان را در قتل جنی پیدا کرد. فیلمی که آن دو نوجوان برداشته بودند، به بیرون راه یافت و هر دو نوجوان، خود را در مقابل افکار عمومی انگلیسی یافتند. در تحقیقات پلیس در مورد انگیزه استنلی و آلن، اینگونه بیان شد که آنها برای اینکه بتوانند به یک گروه و فرقه زیرزمینی شیطانی راه پیدا کنند، باید فیلمی تهیه میکردند و علاقه خود به کشتن و خون را نشان میدادند. شعار آن فرقه این بود: «زندگی بدون جنایت و خونریزی را دوست نداریم».
1
حتماً شما هم به تماشای فیلمهای زیادی نشستهاید و سبکها و ژانرهای مختلفی را امتحان کردهاید. به طور مشخص، هیچ سبک و ژانری به نام شیطان پرستی در دنیای سینما وجود ندارد. البته بسیاری از فیلمها، خواسته و ناخواسته، به شیطان پرستی مربوط میشوند. جز این، فیلمهای مطرحی در تاریخ سینما ساخته شدهاند که به شیطان و شیطان پرستی به عنوان موضوع، پرداختهاند. بعضی از این فیلمها، از فیلمهای منحصر به فرد تاریخ سینما به حساب میآیند. بدیهی است فیلمهایی که با موضوع شیطان و شیطان پرستی ساخته میشوند، به علّت داشتن جذّابیت زیاد، از استقبال و فروش قابل توجهی هم برخوردار هستند.امروزه بیشتر از دیروز، فیلمهایی با مضامین شیطانی و شیطان پرستی ساخته میشود. این یعنی تمایل مخاطبان، برای دیدن شیطان و شیطان پرستان. در این بخش ما قصد داریم که آن شیاطین و شیطان پرستان را از پرده سینما، بیرون بکشیم.
2
کلیپهاى تصویری، جزئی از مهمترین قسمتهای فیلمهای شیطانی و شیطان پرستی است. این کلیپهای تصویری، عمدتاً برای آهنگهای گروههای متال ساخته میشوند که تعدادشان هم روز به روز بیشتر میشود.گروههای شیطان پرستِ متال، هر روز برای بیشتر مطرح شدن، کلیپهای گرانقیمتی میسازند که در آن کلیپها، به هر کار عجیب و غریبی که فکر کنید، دست میزنند. از میان این گروهها، میتوان به گروه «دیمو بورگر»(1) اشاره کرد که کلیپهای تصویری شان، بسیار با کیفیّت ساخته و عرضه میشوند. در کلیپهای این گروه، از اهانت به «انجیل» و پاره کردن آن گرفته، تا کُشتن حیوانات و شلاق زدن زنان، دیده میشود.
به علّت استقبال از این کلیپهای تصویری که مرتّب از شبکههای کابلی و ماهوارهای مخصوص موسیقی متال و راک پخش میشود، بسیاری از گروهها، قراردادهای زیادی را با شرکتهای ساخت کلیپهای تصویری میبندند و سعی میکنند کلیپهای جذّابتر و ترسناکتری روانه بازار کنند.
3
«پورنوگرافی» به عنوان صنعتی که بسیار پولساز است، بسیار مورد توجّه گرایشهای شیطان پرستی قرار دارد. البته واقعاً نمیتوان تاریخ دقیقی برای شروع این گرایش ذکر کرد؛ امّا عدّهای گمان میکنند شروع پورنوگرافی، با تولّد و به وجود آمدن انسان آغاز شد. در میان کاغذهای نیم سوخته و بناهای فروریخته قرون و اعصار گذشته هم مسئله پورنوگرافی به چشم میخورد.امّا یادتان باشد که- مثلاً در مورد لیلیت و فواحش مقدّس- پورنوگرافی باستانی، به منزله اشاعه گناه و فحشا شناخته نمیشد؛ حتّی در بعضی از موارد، به نوعی پرستش به حساب میآمد. ولی در دوران مدرن، به نیّت اشاعه گناه و فحشا، پورنوگرافی را ترویج میکنند و از این کار هم کاملاً راضی به نظر میرسند.
فیلمهای پورنوگرافی جز آنکه باعث برهم زدن قوانین اخلاقی میشوند، امنیّت روانی و ذهنی را هم نابود میکنند. روابط جنسی در این فیلمها از حد نیاز جنسی- که مسئلهای طبیعی است- خارج میشود و به شهوتِ سیری ناپذیر تبدیل میشود. حتماً میدانید که شهوت، هرگز سیر نمیشود و همیشه باید با چیز تازهای روبه رو شود. به همین دلیل این فیلمها، سرشار از ابداعات تکان دهنده هستند؛ یعنی هر نوع رابطهای که بتوانید تصوّر کنید، حتّی رابطه جنسی با حیوانات که اتفاقاً بسیار هم طرفدار دارد.
4
اما از آنجا که شهوتِ سیری ناپذیر، حتّی با حیوانات هم سیر نمیشود، گرایش دیگری که یکی از ترسناکترین و وحشتناکترین گرایشهای فیلمهای شیطان پرستی است، به وجود آمد؛ چیزی که به آن «Snuff Film» میگویند.به قول پُل شریدر(2): «مهم نیست واقعاً فیلمهای اسناف ساخته میشوند یا نه، مهم این است که همه فکر کنند واقعاً ساخته میشوند».
نکته این است که این فیلمها، واقعاً ساخته میشوند. فیلمهای اسناف، ادعای واقعی و مستند بودن میکنند. حتّی عدّهای از کسانی که در این گرایش فعالیت میکنند، آن را به عنوان هنری قابل ستایش، مطرح میکنند؛ در این فیلمها که- حداقل بنا بر ادعا- به صورت مستند فیلمبرداری میشود، یک زن یا چند زن را شکنجه میکنند. بعد هم آنقدر به او تجاوز میکنند تا بمیرد. گرچه سازندگان این فیلمها، معمولاً تجربههای جدیدی برای کُشتن، شکنجه دادن و تجاوز پیدا میکنند. بنابراین از نظر تنوع، هیچ کدام از این فیلمها، به دیگری شباهت ندارند.
البته در این نوع فیلمها هم کپی تقلبی وجود دارد. عدّهای هم این فیلمها را فقط به صورت مستند میسازند و از بازیگرانی برای بازی در آن فیلمها استفاده میکنند.
جوئل شوماخر در سال 1997 میلادی، فیلمی به نام «هشت میلی متر» با بازی نیکلاس کیج ساخت که ورود به دنیای همین فیلمها و اسرارِ پشت پرده آن بود.
امّا واقعیت این است که اسرارِ پشت پرده این فیلمها، بسیار وحشتناکتر از آن چیزی است که در هشت میلی متر بگنجد. بسیاری از قاچاقچیان انسان که زنان و کودکان آسیای شرقی را به بردگی میگیرند و به غرب متمدن (!) میآورند، در این کار بسیار فعّالاند؛ زنان و کودکانی که برای چند دلار ناچیز، فروخته میشوند تا در فیلمهای مستند کسانی که این کار را نوعی هنر میدانند، تکّه تکّه شوند و میدانید چه چیزی اینجا جالب است؟ اینکه این مسئله هیچ اهمیّتی برای کشورهای کمونیستی و حتّی «پلیس لس آنجلس» یا «اف بی آی» ندارد.
5
وقتی سخن از سینما میشود، باید بدانیم که ساخت هر فیلمی در هر گوشهای از دنیا، شامل سینما نمیشود. بلکه سینما، واژهای است که با خود یک فرهنگ به وجود میآورد. وقتی در اینجا گفته میشود سینما، منظور از آن، فرهنگی است که به دنبال دارد. اگر ما فیلمهای شیطانی و شیطان پرستی را در اینجا دنبال میکنیم، منظورمان فقط فیلمهایی است که در سطح جهانی سینما و در سالنهای بزرگ دنیا به نمایش در آمدهاند. منظور ما «هالیوود» و صنعت فیلمسازی جهانی است.بنابراین در این حیطه، حتّی با فیلمهایی که آنتوان لاوی هم تهیه و بازی کرده است، کاری نداریم. بلکه به سراغ مهمترین پروژههای سینمایی درباره شیطان و شیطان پرستی میرویم و با گزینش نمونهای، سعی میکنیم که آنها را مورد بررسی قرار دهیم: آثاری که در این حیطه معرفی و بررسی میشوند، شامل: «جن گیر»، «طالعِ نحس»، «پایان روزها»، «وکیل مدافع شیطان» و «کنستانتین» میشوند.
حالا بیایید برای اولین بار، به سراغ ترسناکترین فیلم تاریخ سینما برویم. چراغها را خاموش و صدای تلویزیون را زیاد کنید. از دیدن «جن گیر»، لذّت ببرید، فقط مراقب باشید، شاید نتوانید تا انتهای فیلم، دوام آورید.
6
در ژانر وحشت، طبق اکثر نظرخواهیهای انجام گرفته از فیلمسازان، منتقدان و مخاطبان، «جن گیر»، وحشتناکترین و ترسناکترین فیلم تاریخ سینماست. داستانهای زیادی درباره اکران اوّل فیلم نقل شده است؛ مثل ماجرای زنی حامله که هنگام دیدن فیلم، بچهاش را سقط میکند و بیهوش شدن دختری که نمیتوانست درجه وحشت فیلم را تحمّل کند و سکته قلبی یک پیرمرد که کارش را به دنیای بعدی کشاند.«جن گیر»، به سال 1973 میلادی توسط ویلیام فرد کین ساخته شد؛ کارگردانی که در کارنامه حرفهای خود جز «جن گیر»، فیلم «رابط فرانسوی» را هم دارد که یکی از فیلمهای نمونه در دهه 70 بود.
فیلم بر اساس داستانی از ویلیام پیتر بلاتی ساخته شد. خودِ ویلیام، فیلمنامه را بر اساس اقتباسی از داستان خودش نوشت. بازیگران فیلم، شامل این افراد بودند: الن برنستاین در نقش «کریس مک نیل» که نقش بازیگر معروفی را باز میکرد، جیسون میلر در نقش «پدر کاراس» که نقش کشیشی را بازی میکرد که درگیر تضادهای ایمان و کفر شده بود، ماکس فن سیدو در نقش «پدر مرین» که نقش کشیش سالمندی را بازی میکرد که در جن گیری و مطالعات مربوط به شیطان و شیطان پرستی، بسیار ماهر بود، لیندا بلیر در نقش «رگان» که نقش دختر کریس مک نیل را بازی میکرد؛ همان دختری که جن یا شیطان، در جسماش نفوذ کرده بود.
«جن گیر» در چهلوششمین مراسم اسکار، موفّق به دریافت دو جایزه اسکار در رشتههای بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین صدا شد. هر چند که در سایر رشتهها، نظیر: موسیقی، کارگردانی و بازیگر مرد و زن، سزاوار دریافت جایزه بود.
چیزی که در «جن گیر» بیش از هر چیزی جلبِ توجه میکند، صرف وحشت از دیدن تصاویر هراس انگیز نیست، بلکه تزریق یک فکر و ایده شیطانی است: اینکه شیطان میتواند در کنار شما یا حتّی درون شما نشسته باشد در حالی که شما اصلاً متوجه نیستید. از همین جا، قدرت و اثرگذاری این فیلم آشکار میشود.
7
همچون اکثر فیلمهای شیطانی که سعی دارند شیطان را عاملی از سوی اسلام معرفی کنند، «جن گیر» هم با صدای اذان مسلمانان شروع میشود.پدر مرین در شمال عراق، در حال حفاری است، این حفاریها در شمال عراق و فلسطین- یا شرق که برای غرب، یادآور تمدّن بابل و بین النهرین است- یکی از نکات کلیدی در اکثر فیلمهای شیطانی و شیطان پرستی است. چنانچه در «طالع نحس» [که در ادامه به آن پرداخته میشود] نیز این مسئله کاملاً مشهود است.
این یک برنامه کلّی در صنعت فیلمسازی است که همیشه باید دشمنی وجود داشته باشد که شما بتوانید قهرمانتان را در مقابل آن قرار دهید. اگر دشمنی وجود نداشته باشد، قهرمان آمریکایی نمیتواند از راه بیاید و همه چیز را مرتب کند. در فیلمهای شیطانی و شیطان پرستی، همیشه تهدید و دشمن، از سمتِ اسلام سَر بلند میکند.
اکثر این دشمن سازی به صورت نمادسازیهای شرطی شده جلو میرود؛ یعنی در یک فرآیند کلّی، مخاطب و بیننده نسبت به صداها، تصاویر، نمادها و اشکالی شرطی میشود. برای نمونه، هرگاه در فیلمهای آمریکایی- از نوع ضدّاسلامی- بخواهد اتفاق بد و وحشتناکی روی دهد، دقیقاً مصادف میشود با پخش صدای اذان. یا اگر در سکانسی از فیلم، تروریستها- که بیشتر مسلمان هستند- در حال شکنجه چند بیگناه آمریکایی سفیدپوستاند، به طور حتم، در پس زمینه میتوانید انتظار دیدن تصاویر نامِ «الله» یا «محمد رسول الله» را داشته باشید. شما این فیلمها و این نمادها را صدها بار در فیلمها میبینید، آنقدر که به صورت ناخودآگاه هرگاه که با آنها رو به رو شدید، همان حسهای بد به شما دست میدهد.
پدر مرین در جریان حفاریهای شمال عراق، به مجسمهای از شیطان برمیخورد که شدیداً او را ملتهب و هیجان زده میکند. سکانس رویارویی پدر مرین با مجسمه شیطان، و نوع صداگذاری این صحنه بسیار شنیدنی است. صدای درگیری سگها، صدای جیغهای هراس انگیزی که از دوردستها شنیده میشود و صدای فریادی شیطانی که تا مغز استخوان شما را میلرزاند.
حالا همه چیز به آمریکا برمیگردد. در اینجا تقابل بین فضایی که در یک کشور اسلامی دیدهاید- یعنی جایی به شدّت عقب افتاده و پُر از نمادها و تصاویر شیطانی، به آمریکا که خانوادهها در آن زندگی میکنند، به همان شرطی سازی همیشگی برمی گردد- جایی که کریس مک نیل، در حال بازی در یک فیلم است و پدر کاراس بینوا هم در حال تماشای صحنههای فیلمبرداری او، به دنبال زندگی سخت و رنج اور خود میرود. کشیش جوانی که دیدن حتّی چهره رنج کشیدهاش، کافی است تا همه چیز را به شما بگوید. پدر کاراس از یک طرف درگیر تضاد درونی ایمان و کفر است و از طرف دیگر، مادر پیر و مریضی دارد که نمیتواند خرج درمان او را پرداخت کند. این دو شخصیت تا نیمههای فیلم همدیگر را نمیبیند، مگر در سکانس معروف فیلم که کریس در حال قدم زدن در پیاده رو و با همراهی موسیقی شیطانی، پدر کاراس را در حیاط کلیسا میبیند.
8
صداهای عجیب و غریبی در خانه کریس شنیده میشود و تغییرات رفتاری رگان شروع میشود. ظاهراً در ابتدا کسی به این تغییرات عجیب و غریب توجّه نمیکند و همه چیز را به حساب جداشدن کریس از شوهرش میگذارد. امّا مسئله این است که این تغییرات، ناگهان شدّت میگیرند. کریس به پزشکان مراجعه میکند، ولی هیچ نتیجهای نمیبیند. از سوی دیگر، دایی پدر کاراس، مادر او را به جای بیمارستان، در تیمارستان بستری میکند، به این دلیل که نمیتواند هزینه بیمارستان را بپردازد.پدر کاراس، در یکی از بهترین سکانسهای فیلم به دیدن مادرش که با دستهای بسته روی تخت خوابیده است، میرود. امّا مادرش دیگر نمیخواهد او را ببیند. سکانس کات میشود به سکانسی که پدر کاراس، خشم درونیاش را با ضربههای مشت به کیسه بوکس خالی میکند.
خلاصه، ماجراهای عجیب و غریب خانه کریس، با قتل عجیب و غریبتر کارگردان فیلم کریس ادامه مییابد و سَروکلّه کارآگاه سمجی به نام «کیندرمن» هم پیدا میشود. تغییرات چهره و ظاهر رگان آنقدر زیاد میشود که دیگر کسی نمیتواند به او نزدیک شود. از سوی دیگر، همه پزشکان از او قطع امید میکنند. کریس به توصیه یکی از دوستانش، تصمیم میگیرد که جن گیری را هم امتحان کند و اینجاست که پدر کاراس وارد میشود.
پدر کاراس هنوز نمیتواند قانع شود که شیطان در روح رگان نفوذ کرده است، تا اینکه روی بدن رگان، علائمی به نشانه کمک ظاهر میشود.
پدر کاراس که دیگر قانع شده است، از کلیسا کمک میخواهد و آنها هم پدر مرین را پیشنهاد میدهند. از اینجا به بعد، یکی از نفسگیرترین فصول پایانی در تاریخ سینما شروع میشود که بارها مورد تقلید قرار گرفته است؛ اگر طاقت دیدن صحنههای ترسناک را ندارید، از دیدن این فصل پایانی، منصرف شوید.
9
پدر مرین وارد میشود. صحنه ورود او جلوی خانه کریس، با آن میزانسن و نورپردازی زیبا، یکی از کادرهای منتخب تاریخ سینماست. همه چیز برای جن گیری مهیّاست. پدر مرین و پدر کاراس به اتاق رگان میروند و شروع به خواندن دعا برای خارج شدن شیطان از بدن رگان میکنند. امّا این کار، به این سادگی نیست. صحنهای که شیطان در درون ارگان، با لحن صدای مادر پدر کاراس سخن میگوید و از او میخواهد که از جن گیری دست بردارد، بهترین قسمت این فصل است. پدر کاراس که دیگر نمیتواند به جن گیری ادامه بدهد، اتاق را ترک میکند. امّا بهتر بود این کار را نمیکرد.زمانی که پدر کاراس دوباره به اتاق برمی گردد، پدر مرین را یخ زده و مُرده در اتاق میبیند و البته رگانی که در حال خندیدن است. پدر کاراس دیگر نمیتواند طاقت بیاورد، رگان را روی زمین میاندازد و شروع میکند به فریاد زدن که: «در جسم من حلول کن». گردنبند دورِ گردن پدر کاراس کنده میشود و شیطان، از جسم ارگان بیرون میآید و در جسم پدر کاراس حلول میکند. امّا پدر کاراس به سرعت متوجّه میشود و خودش را از پنجره اتاق به بیرون پرتاب میکند. جسد خونین پدر کاراس در خیابان میافتد و دختر بچّه بینوا، در آغوش مادرش میگرید.
10
«جن گیر»، دنبالههای متعدّدی هم داشت که هیچ کدام به قدرت قسمت نخست نبودند. سکانسها و دیالوگهای ماندگار فیلم، جزئی از تاریخ سینما و خصوصاً ژانر وحشت شدند. امّا همان طور که گفته شد، فیلم برای این مسائلی ساخته نشد، ماجرای وحشت فیلم، ریشه در جای دیگری داشت.ویلیام پیتر بلاتی، به این دلیل کتاب را نوشت که میدانست نفوذ افکار شیطانی و شیطان پرستی در دهههای 60 و 70 [فعالیّتهای کلیسای شیطان و شیطان پرستی در همین دو دهه در آمریکا شدّت گرفته بود] بسیار زیاد شده بود و طبیعتاً ایمان و کلیسا، به شدّت مورد تهدید بودند. اتفاقاً کاری که هر دو ویلیام انجام دادند، تا حدّی هم موفق از آب در آمد. بسیاری از کسانی که فیلم را دیده بودند، شبها را تا صبح در کلیسا میماندند و دعا میخواندند.
از سوی دیگر، «جن گیر» یکی از فیلمهای محبوب شیطان پرستان هم هست که مدام آن را نگاه میکنند تا از قدرت خیره کنندهای که شیطان در این فیلم دارد، استفاده کنند و کسی چه میداند، شاید آرزو دارند شیطان، در روح آنها هم حلول کند تا بتوانند حتی برای یک بار به جای او ببینند و سخن بگویند.
11
«طالع نحس» یکی از مهمترین فیلمهای ژانر وحشت است که مستقیماً به مسئله وجود شیطان و شیطان پرستان اشاره میکند. هر چند به نظر من نسخه سینمایی اثر، بیشتر به درد کودکان و نوجوانان میخورد، ولی این فیلم هم بعد از «جن گیر»، در رده بهترین فیلمهای ژانر وحشت و البته محبوب شیطان پرستان به حساب میآید. این فیلم به داستان به دنیا آمدن ضدّمسیح و بزرگ شدن او اشاره میکند و پر از پیشگوییهای انجیل، در مورد شیطان و شیطان پرستان است.«طالع نحس» در سال 1976 میلادی توسط ریچارد دانر ساخته شد. فیلمنامه نویسی که کار نوشتن را بر عهده داشت، دیوید سلتزر بود. در میان بازیگران اصلی فیلم، گریگوری پاک در نقش «رابرت تورن» از همه معروفتر بود.
«طالع نحس» در روز ششم ماه ششم سال (جولای) به نمایش در آمد و این برای سازندگان فیلم بسیار مهم بود؛ زیرا عدد 666، یکی از نشانههای کلیدی فیلم به حساب میآمد؛ همان نشانهای که نشان از تولّد ضدّمسیح میداد؛ نشانهای که رابرت تورن در سَر کودک خود میبیند و متوجّه میشود که او واقعاً پسر شیطان است.
پینوشتها:
1- Dimmu Borgir.
2- فیلمنامه نویس و کارگردان.
عابدی شاهرودی، محمدرضا؛ (1392)، در محضر تاریکی، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}